محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

از تولد تا محرم

           ^       چرا لپ خودتو میکشی؟نمیدونم       عکس بالا گفتم ژست بگیر توام ژست گرفتی     یه جور عجیبی عاشق عروسک پسر خاله ای که نگووو همه جا میخوای ببریش       عکس بالا را بینهایت دوست میدارم       عاشق لگوهات هستی     یکی از چیزایی که درست کردی     جدیدا با کتاب و لالایی میخوابونمت       واما.... این دوتا عکس اخری اخرین عکسای موبلندته هشتم ابان پنجشنبه هفته ...
14 آبان 1393

اخرین عکسها از قبل دوسالگی پارسای گلم

      این دندون بالاییت که توی عکس نیست و قرینه اش الان اومده بیرون از لثه راستی روز تولد دوسالگیت و چپی دوسه روز بعدش       اینجا میخواستم ازت عکس بگیرم یهویی برام بوس فرستادی   توی عکس این شکلی افتاده    تو چه فکری هستی فسقلم؟       این چسب زخم حکایتی دارد ناگفتنی... اگه بدونی چه خطری از سرت رفع شد و به همین چسب زخم ختم     دو عکس اخر دعوت بودیم خونه پدربزرگم برای شام و خانواده عمو عبداله منم بودند اینقدر با ریحانه دخترشون جور شدی و بازی کردید که نگو... ریحانه سه سال بزرگتراز شماست   ...
7 آبان 1393

تولد 22 و 23 ماهگیت یکجا مبارک خوشگلم...پایان غیبت کبری :)))))))))

شیرینم بالاخره از غیبت کبری دراومدیم مادر  خداییش طول کشید و امیدوارم ازین به بعد دیگه اینقدر طول نکشه چه کش وواکشی شد اول از همه تبریک 22و23 ماهگیت مبارککک هرچند که اینروزا ما همشش تولد داریم بخاطر اینکه شما عاشقشی همش داری میگی ببلد ...ببلد اگر هم از اهالی خونه کسی همکاری نکنه توسط جنابعالی توبیخ میشه واینکه دوباره کمی تا قسمتی لوس شدی که البته فکرکنم از دندوناته ...همچنان عاشق پیاده روی ...تاب تاب... خربزه...خیار...ددر و سخنرانی در محضر دیگرانی هرموقع میخوای یه جابری اجازه میگیری میای بای بای میکنی دستتو بوس میکنی وبوس میفرستی و بعد میری عشق منی دیگه ...هواخواه هم زیاد داری ...هم توی فامیل ...هم همسایه های محل کار پدرجون که...
17 شهريور 1393

21ماهگی فسقلم مبارک...اثاث کشی...اخرین پست توی این خونه

عسلم دوباره تاخیر دارم و خب علتشم مشخصه دیگه...اثاث کشی بعد از گشتنهای فراوون بالاخره یه خونه پیداکردیم و داریم ازین خونه میریم  و دیگه من و تو دوباره میشیم یه خانواده کوچولوی مستقل  الانم همچنان درگیر جمع و جور کردن وسایلیم تا دیگه بعد بریم وسایل خودمونم بیاریم   تو هم که خیلی خیلی خیلی پسر ماهی هستی ... شیطونی میکنی ... وسایلو بهم میریزی ولی حرف گوش کنی تا حد زیادی  اگه چیزای مورد علاقت پیشت باشه دیگه اذیت نمیکنی ...قربونت برم که اینقدر گلی... غرغرو این چیز ها هم که اصلا و ابدا... راستی مامانی ...یه کاری هست که فوق العاده بهش علاقمندی...اگه گفتی چه کاری؟...پیاده روی ...چند ماهی میشه که میبریمت ولی مدام ی...
2 مرداد 1393

روزهای تابستانی

عزیزم روزهاتندوتند دارن میگذرن باورت میشه هشت روز از ماه رمضان هم گذشت و رفت... و تو پسر شیطون من اینروزا علاقمند شدی به بازیهای فکریت... ساعتی که توی عکس زیره اشکال هندسی دورشو راحت میذاری   و همچنین هوش چین یک تکه رو هم ماهرشدی  هرتصویرو فوری میذاری سرجاش... منم جایزه برات هوش چین دوتکه خریدم وقتی دیدی همون تصویرای قبلیه منتها دوتکه یه جورایی خوشت نیومد گفتی اه...اه که چرا اینا نصفست؟؟ ولی کم کم راه افتادی الان دوتکه رو هم راحت بلدی بذاری ولی مثل قبلیا علاقه نداری برج قورباغه رو هم راحت درست میکنی چندروز پیش میخواستم لباساتوعوض کنم یه بلوزوشورت سرهم داری خواستم تنت کنم دیدم بلوزش نبود (درکمد لباسارو...
15 تير 1393