محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

تولد سه ماهگیت مبارک

  عشق کوچولوی من سلام الان که دارم وبتو اپ میکنم توی بغل مامان جون نشستی و داری دولپی دستاتو میخوری همه تلاشتم میکنی که هردو دستتو جا بدی توی دهنت گاهی وقتا دستتو تاته حلقت هم میبری وباعث میشه صورتتو بکشی توهم مروز بردیمت بهداشت شده بودی 6600گرم قدتم62سانت دیگه داری برای خودت مردی میشی من هرروز بیشتر عاشق این مرد کوچولو میشم عاشق خنده هات پازدنهات که هرروز تندتر محکم تر به زمین میکوبیشون عاشقت میشم وقتی میبینم تمام تلاشتو بکار میگیری که بیای توی بغلم وبا نگاهت تعقیبم میکنی وقتی میبینم گاهی مخاطب تمام خندههاتم عسل مامان دیگه وقتی که میخوام پوشکتو عوض کنم اعتراف میکنم که باید باهات کشتی بگیرم تاموفق بشم یا میری بال...
22 دی 1391

هرروز بهتراز دیروز

محمدپارسای من داری هرروز بزرگتروبزرگترمیشی وکارهای جدیدی انجام میدی که با انجام هرکدومش کلی ذوق میکنم دوروز پیش برای اولین باروقتی بابایی دستاتو گرفت تونستی خودتو بکشی بالا وبشینی نیمه شب هم وقتی از خواب بیدارشدم دیدم غلت زدی ودمرخوابیدی دستت هم گیر کرده اون زیر ازون موقع هم داری تلاش میکنی بغلتی ولی دیگه موفق نشدی برای اشیاووسایل اطرافت ذوق میکنی و دست و پا میزنی عشق کوچولوی من مثلا اویزتختت که وقتی ناارومی وبرات کوکش میکنم بهش نگاه میکنی وبراش اغون اغون میکنی  
9 دی 1391

تولد بابایی

دیشب برای بابایی تولد گرفتیم مهمونای دیشب هم عموایوب وخاله ناهید عمو مهدی وخاله زینب و عمومحسن و زنعمو سامره بودن به همراه محمدصدرای پنج ماه و نیمه پسرعموت هردوتون ازاین تولدپرسروصداکلی لذت بردید خیلی خوش گذشت کیک تولدرو عمو ایوب خریده بود وعمومهدی و عمومحسن هم یه جفت مجسمه خریدن منم یه ست دوازده تایی اچار تخت رنگی خریدم برای بابایی برای شام هم فلافل درست کردم محمدصدرا مدتی میشه که بادیدن تو ذوق میکنه و میخواد بیاد پیشت اما توهیچ وقت عکس العملی نشون نمیدادی تا دیشب که برای اولین باربهش خیره میشدی ویه بار هم بهش خندیدی دیشب بابااومد لباتو بوس کنه که تف دادی بیرون ولبای بابا پر تف شد یه عکس قشنگی شد عکس اون لحظه که نگ...
6 دی 1391

خاطرات این مدت

محمدپارسادر تاریخ هفدهم مهرماه هزارو سیصدونودویک به دنیای مااومد دربیمارستان خانواده ساعت 23:45دقیقه روز دوشنبه به روش طبیعی منتها چون دیر بدنیا اومدتا روز جمعه توی دستگاه بود ومتاسفانه یه تشنج خفیف هم داشت اما خداراشکر بخیر گذشت والان فقط بایددارو مصرف کنه 19 اذر واکسن دوماهگیشوزدیم وبجای واکسن سه گانه واکسن توام خردسالان استفاده شد تا تب نکنه در 14روزگی توسط دکتر محمود صادقی ختنه شدودر یک ماهگی حلقه اش افتاد وزنش در دو ماهگی 5/850بودوقدش57سانت قابلیتهای پسرم هم اکنون: مادروپدرشو میشناسه وبانگاهش اونا رو تعقیب میکنه برای اومدن پیش مامانش که من باشم تقلا میکنه برامون خنده های صدادارمیکنه ووقتی باهاش صحبت میکنیم برامون د...
30 آذر 1391

من هم میخواهم بنویسم

به نام خدا میدونم دیر ومدم ولی بالاخره اومدم اومدم تا از پسرکوچولوم بنویسم از رشدش از لحظات شیرین بودنش ازین که چقدر بودنش برام لذت بخشه شیرینه شیرینتر ازعسل پسرمن الان دقیقا73روزشه این وبلاگ هدیه من برای توست برای روزی که شاید...   ...
30 آذر 1391