محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

اتلیه با اعمال شاقه ...محمد حسین جون تولدت پیشاپیش مبارک

زندگی من ماشالاکه چقدر شاد و شنگول و سرحالی این روزا ...دوباره شدی همون پارسای قبل ...میپری شادی میکنی ...هرروز صحبت کردنت بهتر از قبل میشه ...استعدادای جدیدت کشف میشه و خلاصه اینکه هروز شگفت انگیز تر از دیروز ...ساعت خوابت بهتر شده...شیطونیات کمتر ...ترست از حمام کمرنگ تر...مامانی شدنت بیشترکه البته این اخری باید کنترل بشه  مدام هم میریم بیرون اینطرف و اونطرف حسابیم خوش بحالمونه هفته پیش امیر محمدو دیدیم این هفته هم محمد حسین...چقدر هم که محمد حسین دوست داره...شیطون بلای خاله دنبالت راه میفته و تو هم کیف میکنی حسابی که یه نفر کوچولو تر از خودت پیداشده که کارای تورو تکرار میکنه این هفته هم که دربست اینجان جمعه دوبار دیدیمشون شنبه ه...
30 فروردين 1394

بدون شرح ...

سرتو با چی میشوری با شامپو گلرنگ     این دوتا عکس مال شنبه 22 فروردینه دایی علی من و خانواده ش و اقاجان مادر جونم اینا اومدن خونمون         اینجام اماده شدی بریم پارک   اثر هنریتو روی مبل ببین        اینم توی پارک تمرین سه چرخه سواری   البته زیاد زیر بار یاد گرفتن نرفتی     خودت هروقت چشمات اذیت میشه میگی عینکتو بدیم...   ...
27 فروردين 1394

روزهای دلپذیر فروردینی

      خواب ظهرانه و چند حالت خوابیدن    بازم میدون باهنر از اینجا در میرفتی برگشتی بای بای کردی توی عکس واضح نیست البته الان بهتر شدی ...ولی هنوز نزدیک فواره هه نمیشی     جدیدا توی واحد میری جدا از ما میشینی  دایم باید چشممون بهت باشه ...   خوشگل من توی خواب ناز اماده بیرون رفتن بودیم که کنسل شد... جک برای زیر لپ کجا میفروشن؟؟؟   اوردیمت پارک بعدم رفتیم خونه خاله زهرام عیددیدنی سه چهارروز پیش   ماه شبای تار من      پای لالایی شبکه پویا ... اینقدر دوست داری که حتی از بس...
22 فروردين 1394

پوشک کیلو چنده؟؟؟... من دیگه مردی شدم واسه خودم ؛))

نفسم از چهاردهم باهات شروع کردم به صحبت درباره اینکه دیگه وقتشه با پوشک بای بای کنیم و بریم سراغ اصل قضیه یعنی شلوار و شورت بعدم چندروزه باهات کار میکنم و اعتراف میکنم اگه بازی غافلت نکنه و بحث لج و لجبازی نباشه و حالشو داشته باشی بیای تا امروزجدا ازین موارد که البته کم نیست گفتی و بردمت دستشویی  تنها جایزه ای هم که قبول داری گوشیه  و گاهی لپ تاپ و شکلات تا حدی که یه مدت حکم باج رو پیدا کرده بود منم لپ تاپو کامل تحریم کردم که غافل نشی از موضوع یاد شده و گوشی رو هم محدود کردم به وقتی شماره دو رو بگی و راحت بیای چون حس میکنم باهاش مشکل پیدا کردی دوست نداری توی دستشویی انجامش بدی و خب تا حدی هم موفق شدم اینجوری ... مهمترین چیزی ک...
22 فروردين 1394

شیرین پسرم دوسال و نیمه شدنت مبارک ... معضلی به نام حمام

شیرینم اول از همه دوسال و نیمه شدنت مبارک ...   امیدوارم همیشه سالم و تندرست باشی  شب تولدت برات کیک خریدیم دوباره و شما هم طبق معمول ذوق کردی فقط حیف شمع نداشتیم    یه چندتا کاراتو بگم بعد بریم سراغ عکسات: یکی اینکه توی قاشق عکس خودتو کشف کردی و کلی کیف میکنی واسه خودت دوم اینکه چند شب پیش مامانجون واسه کاری رفت توی اتاق شما منم میخواستم بخوابونمت گفتم مامان جون رفته بخوابه ... بعد چند دقیقه مامان جون از توی اتاق سرفه کرد ...بلند شدی رفتی سراغ اتاق میگی ا... ا ... مان جون (مامان جون)بیدار شد یه روز هم از جلوی کفش فروشی داشتیم رد میشدیم بلند خطاب به مغازه دارگفتی ابشا(کفشا) دنده (چنده)؟  ح...
18 فروردين 1394

گزارش تصویری مابعد سال تحویل ؛)

      اینجا با حال زار روز اول عید رفتیم عیددیدنی خونه اقاجان من ...مردا رفته بودن ماشین اقاجانم که خراب بود رو درست کنند تو هم یار غارت رو دیده بودی با تلفن مشغول بودی کنار مادرجون من...پدر بزرگم اینا هم مشهد بودن دوم عید اومدن   تب سنج به دست خوابیدی اخرای مریضیت ضمنا حالت جدید خوابت این شکلیه          پسر بی حالم روز سوم عید اماده برای رفتن به مهمونی ناهار خونه اقاجانم که هرسال برگزار میشه ...پدربزرگم اینام چون سفر بودن ناهار سیزده  رو مهمونشون بودیم   شب همون روز پای تی وی خوابت برد وقتی اقاجانم اینا و خاله زهرام اینا و بچه هاشون اومدن خ...
15 فروردين 1394

وقایع اتفاقیه :) ...ماقبل سال تحویل ؛)

 هستی من    این عید هم برعکس روزای اول که سخت گذشت الان همه چی شکر خدا روبراهه  روزامون دارن تند تند میگذرن شما روز بروز بزرگتر میشی و من...  دوست ندارم وارد دهه سی بشم ...نمیدونم چرا ولی این شده دغدغه فکری این روزای من   البته الان دو سه سالی مونده تا اون موقع ولی خب ...بیخیال...بریم سراغ این روزامون مهم اینه که دل جوون بمونه ... پسر گلم حرف زدنت بازم بهتر و بهتر شده هنوز روون نشدی ولی اگه این مرحله هم طی بشه و جمله های طولانی هم بگی من دیگه غمی ندارم ...  الانم با حرف زدنت البته کلی دلبری میکنیا...مثل دیروز که از سیزده به در اومده بودیم و به داییت که دستش زخم شده بود گفتی اوووخ ... چت شد؟یا می...
14 فروردين 1394

عیدانه :)))

عشقم اول از همه سال نوت مبارک باشه بعدم اینکه امسال سالمون با سختی شروع شد سرماخوردگی شدید تو به کنار منم مریض شدم و سرم و ... ولی شکر خدا الان هردو خوبیم ....25 اسفند رفتیم موهاتو کوتاه کردیم پیشش چند روز باهات حرف زدم و گفتم برات یه چیزی که دوست داری جایزه میخرم  که تو هم گفتی رنگ انگشتی میخوای و با ذوق رنگ انگشتی مثل یه مرد نشستی موهاتو کوتاه کردی ...  اقای ارایشگر هم گفت امروز تنها بچه همسن خودت هستی که گریه نکردی و چقدر تشویقت کرد اخر سر هم یه ماهی قرمز بهت عیدی دادن ...فقط حیف که زیادی موهاتو کوتاه کردن... راستی یه عروسک کارتون هیولاها هم علاوه بر رنگ انگشتی برات خریدیم... 26 اسفند هم که حال هردومون وخیم بود و بردیمت د...
11 فروردين 1394

وداع با 93

    دوتا عکس بالا اوایل بهمن 93 بردیمت دکتر و این عروسک پو رو دیدی و عاشقش شدی برات خریدیم بعدم ناهار رفتیم بن اپتی         یه مدتم رفته بودی روی مود مهمون بازی و ... ظرف و ظروف از کابینتها می اوردی منم مینشوندی و هی برام چایی میریختی    این دوتا عکسم مال یه روز توی واحده که اروم نشستی خوابت میومد ولی استثنا بود این بار وگرنه که برای خودت پادشاهی میکنی   میری با مسافرا دوست میشی و حسابی دلبری میکنی  همینطور که نشستن از پشت میری دستتو میزنی به پشتشون وقتی برمیگردن میگی دوچی بعدم شروع میکنی باهاشون حرف زدن البته بستگی به اخلاق طرف هم داره که چقدر تح...
4 فروردين 1394