محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

15ماهگیت بایه عالمه تاخیرمبارک ...جدی؟

1392/11/10 18:40
نویسنده : مامان مهدیه
178 بازدید
اشتراک گذاری

عشقولی فینگیلی من 

درروزهایی که نتونستم بیام اینجا و برات بنویسم زندگیمون وارد یه مسیر جدید شدخنثی

برای اینروزایی که درپیشند خودمو اماده کردم خیلی دراین موارد فکرکردم

اینقدر دیر اومدم که نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگم

اول بذار بگم تولد 15 ماهگیت بعد از این همه پایین و بالا توی زندگیمون مبارک

دیگه داریم به 16 ماهگیت نزدیک میشیم و من هنوز اندر خم یه کوچه امابله

حالا بذار برات بگم از شیطونیای جدیدت گلماولیش اینکه از وقتی اومدیم خونه پدرجون دیگه پدرجونت یه خواب مستمر نداشته

تا پدرجون خوابش میبره تو شیرجه میزنی روش

یه نفر هم هست که به شدت دوستش داری ووقتی هست که مدام صداش میزنی وقتیم که نیست بازم دنبالش میگردی و اون کسی نیست جز داااااا....لبخندیا به عبارتی همون داییتلبخندو وقتی داییتو میبینی 5 دقیقه یکبار میگی دااااا و داییتم میگه جوووون و این ماجرا اینقدر تکرار میشه که تودیگه خودت میگی دووووون یعنی جوووونبغل

یه کلمه دیگه ایم که میگی و من وقتی میگی دلم برات غش میره اینه که میگی جدیییی؟ومن کیف میکنم از بس قشنگ میگی 

از کلمه های دیگه ای که باهاش دلبری میکنی اینه که میگی ددر(DODOR)یعنی دکترماچ

عاشق بن بن بنتی منتها هنوز توی سه کلمه اول موندیمچون تو کلمه های اب گل و مو که اولین کلماتند بلدی ولی حاضر نمیشی وقتی ازت میپرسم جواب بدیفقط میخوای بشینی بذاری جلوت و بررسیشون کنیقلب

یه سررسید هم دادم دستت و توش برات بعضی جاهاش نقاشی کشیدم و تو عاشق این دفتریقلبماچاینقدر برای ادمکایی که برات کشیدم ذوق میکنی و باهاشون حرف میزنی و میخندی که نگووو

به اقا هم میگی آآزبانبه سیب میگی بیبخنده

اره و نه رو هم میگی و وقتی تعجب میکنی میگی ا با کسرهمژه

یه چیز باحال دیگه هم اینکه امروز مادرجون من ( مامان مامانم )اومده بودن خونمونقلب ویه چیزایی پیش میومد که میخندیدیم  نیشخندبعد تو هم مثل همیشه که بقیه حرف میزنن تو هم شروع میکنی به زبون خودت حرف میزنی حرف میزدی و میخندیدی که یهو یه اتفاق جالبی افتادقهقههمتوجه شدیم حالت خنده هات مثل همیشه نیستشیطانبعد که دقت کردیم دیدیم داری سعی میکنی مثل مادرجون من بخندیخندهقهقهه

راستی دیگه هروقت میگیم بوسمون کن بوسمون میکنی مگر اینکه قصد ازار دادنمونو داشته باشی

که در این زمینه هیچکس حریفت نیستمنتظر

و به جرات میتونم بگم بزرگترین شادیهای اینروزام یکی همین بوس کردناته و دیگری هم جدی گفتنت  

راستی لا اله الا اله و صلوات رو هم دست و پا شکسته میگیاز خود راضی صدای هاپو و پیشی و جوجه روهم میگی اسماشونم بلدیقلب

و با گوشی و کامپیوترو لپ تاپ  هم تا حدی بلدی کار کنی و  ضبط صداشو گاهی وقتا پیدا میکنی و میاریعینک

از کارای دیگه این مدت هم اینکه دیروز برات رفتیم مداد رنگی خریدیم و چهار تا بازی بنام هوش چین برج قورباغه و دوتاجور چین اهنرباییکه ما هیچ جای این جورچین اهنربا ندیدیم

و در اخر ازهمه دوستام معذرت میخوام که نشده سربزنم بهشون واقعا نشده

عکساتم برخلاف میلم باشه برای پست بعد

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان فاطمه
12 بهمن 92 17:28
ای جوووونم 15 ماهگیت مبارک باشه خاله جونم البته با تاخیر اونم تقصیر مامانته که انقدر دیر واست پست گذاشتهقربون جدیییی گفتنت
مامان مهدیه
پاسخ
ممنون خاله جونی اره دیگه خاله تقصیر مامانمه این تاخیرا باید بعدا جبران کنه