محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

اتلیه با اعمال شاقه ...محمد حسین جون تولدت پیشاپیش مبارک

1394/1/30 16:03
نویسنده : مامان مهدیه
896 بازدید
اشتراک گذاری

زندگی منبغل

ماشالاکه چقدر شاد و شنگول و سرحالی این روزا ...دوباره شدی همون پارسای قبل ...میپری شادی میکنی ...هرروز صحبت کردنت بهتر از قبل میشه ...استعدادای جدیدت کشف میشه و خلاصه اینکه هروز شگفت انگیز تر از دیروز ...ساعت خوابت بهتر شده...شیطونیات کمتر ...ترست از حمام کمرنگ تر...مامانی شدنت بیشترکه البته این اخری باید کنترل بشه دلخورمدام هم میریم بیرون اینطرف و اونطرفراضیحسابیم خوش بحالمونه هفته پیش امیر محمدو دیدیم این هفته هم محمد حسین...چقدر هم که محمد حسین دوست داره...شیطون بلای خاله دنبالت راه میفته و تو هم کیف میکنی حسابی که یه نفر کوچولو تر از خودت پیداشده که کارای تورو تکرار میکنهبوساین هفته هم که دربست اینجان خوشمزهجمعه دوبار دیدیمشون شنبه هم باهم بودیم فردا هم میان خونه مامان جون اینا یه روز هم که تولد جیگر خالست ...میریم تولدش دیگه...و از همینجا تولدشو بهش تبریک میگم ...پسر ناز و خوردنی تولدت مبارک جشن

 خلاصه که هفته پرباری پیش رو داریمزیباحسابی کیفمون کوکه تو هم که عشقت اینه که بری بیرون همیشه هم بیرون باشی کمته  بوس

و اما هفته گذشته به چندتا اتلیه سر زدم ... و دیدم همون شروین از همه بهتره ...نوبت زدم برای چهارشنبه عصر خودم نوبت ارایشگاه داشتم بعدم رفتیم موهای شما رو درست کردیم و رسیدیم به اتلیه که خوابت بردتعجبخلاصه به زور بیدارت کردیم اما هرکاری کردیم عکس بگیریم ازت کوتاه نیومدی غمگیناجبارا برای پنجشنبه صبح نوبت زدیم و رفتیم دوباره ...بهتر از روز قبل بودی اما دریغ از یه لبخند غمگینولی دوتا عکس اولت که بدون لبخنده بد نشد و عکس سومت هم یه لبخند کوچولو شکار شدخندونکولی خودمونو کشتیم تا خندیدیسوتاخرشم اون خنده هایییت که دندونات پیدا میشه و همه رو شیفته خودت میکنی نکردی...غمناک امروز هم قراره بریم ببینیم طراحیش چجوریهچشمک 

مهمونم هرکسی که اومده خونه مامان جون اینا همه از قشنگی تو تعریف میکنن و اینکه وقتی بزرگ بشی چی میشیخندونک اخریشون هم جمعه زنعموی مامانم میترا بود که عاشق چال لپات شده بود و میگفت جای دخترم خالیه که عاشق پسر بچه های این شکلیهراضی

دیگه اینکه در راستای مرد شدن جنابعالی و از علایمش اینه که جدیدا این امر و نهی هایی که ما به شما میکنیم شما به شخصیتهای کارتونی و کتابات میکنی مثلا به بچه های کتاب تا تی کو چولوها که فقط پوشک پوشیدن میگی سرده نه نه نه نه نه چون خودت وقتی میخوای لخت باشی من میگم سرده سرما میخوری انگشت اشارتم تکون تکون میدینه یا به می می نی میگی می مینی دبیت(debit کبریت )نه نه نه نه نه یه می می نی نجاسی (نقاشی) دیبا(دیوار) نه نه نه نه نه و در مورد کارتون هیولاها موقع شروعش که نوشته هارو روی دیوار مینویسه دوباره میگی الولا(هیولا)دیبا نه نه نه نه نه ولی خودت روی مبل با خودکار نقاشی کشیدی یعنی امر و نهی فقط برای اوناست  نه خودت

یه چیز جالب هم اینکه توی بستنی خوردنت ماهی پیدا میکنی توی حباب گل و ... تخیل خوبی داری توی کتابی خوندم بچه های دو ساله با با یکی از عروسکای خودشون یا با یه ادم تخیلی ارتباط برقرار میکنن متنظر باید بگم ما یکی از ازین ادمای تخیلی داریم خونمون دلخورخندونک گاهی یه دفعه میبینم قهقههه میزنی نگو به این خاطره کاش این ادم تخیلی توی اتلیه هم اومده بودخنده

دیروز هم رفتیم خونه خاله زیور خاله بزرگ مامانم بقیه خاله هاهم بودن به اضافه من و خاله الهام و مامانامون و بچه هامون و عروسای خاله زینب هم بودن ...چقدر بازی کردی و شیطونی و من بیچاره یه ذره هم ننشستمخطاهمش دنبالت ولی خوشحالم که بهت اینقدر خوش گذشت تا حدی که برگشتن توی ماشین گفتی لا لا و خوابت بردخواب ولی اونجا با اینکه محمد حسین و علی اصغر نوه های خالم هردو خوابیدن تو به شیطونیات ادامه دادی و از پای ننشستیآرام

اینهمه حرف زدیم حالا بریم سراغ عکسات:  

 

این سی دی رو پدرجون برات خریده هم این سی دی هم سی دی های دیگه خاله ستاره سی دی های جالبیند

 

 

 

دو عکس بالا قبل درست کردن موهات برای اتلیه...بوس

 

 

بعد درست کردن موهاتبوس

 

اولش توی اتلیه خوابت بردخوابسکوت

بعد بیدار شدنخواب آلودگریه

 

اینجام دست از پا دراز تر برگشتیم خونهغمگین

 

 

میری روی جدول خیابون هرجا گل باشه میشینی و میگی ازت عکس بگیرمخندونک

امروز 6اردیبهشت هست که بقیه این پست رو میذارم:

 

 

این دوتا عکس جمعه 29 فروردین به مناسبت روز مادر که گذشته بود زمانش البته رفتیم خونه مادرجونممتنظر

اینم مال وقتیه که عموی مامانجونت میخواست بیاد خونشون دیر کرده بودن ماهم عکس بازی داشتیمراضی

 

 

خونه پسرخاله من محمدرضا خیلی برای خودت گشت زدی و خوش گذروندیبوس

تازه رسیده بودیم خونه خاله مامانممتنظر

 

گفتم عاشق حیاطشون شده بودی یه لحظه غفلت باعث شد حیاط و باغچه رو با اب یکی کنی ترسو

تو و علی اصغر نوه خاله زینب مامان جونتخندونک

خخخخخخخخخخخخخخ

 

 

 

 

تنها مردی که تا اخر سنگر حیاطو حفظ کرد خطاقویو تنها مردی که تا اونجا بودیم خواب به چشمانش راه پیدا نکردهیپنوتیزمراستی این همون خاله مامانمه که ستاره اسکندری عروسشه البته اونروز سرکار بود ولی خود پسر خاله مامانم بود

اینم شازده پسر جدیدالورود امیر محمد خانراضی

و اخر این پست هم عکسای اتلیه شازده پسر گل گلابم بوسبا یه توضیح قهر

 

 

بله سکوت...توضیح اینکه عکسایی که خودمون انتخاب کردیم روش کار نشده بودعصبانیو همینطوری که میبینی مخصوصا از عکس سوم اصلا راضی نیستم قهر اینجا بغض کردی که عکس گرفته شده اما چون میخواستن حتما اینجوری نشسته باشی اینو انتخاب کردن در صورتی که عکسای خیلی قشنگتری هم داشتیشاکیحسود 

 

پسندها (3)

نظرات (0)