اولینها... لالایی و ...
نازنینم
بالاخره وقت شد بیام عکساتو بذارم بعد هم تابشه به دوستامون سرمیزنم
عزیزدل مامانی این ماه یه اتفاقایی افتاد که باعث شد اولینهای این ماهت رقم بخوره
یکیش اومدن برف درست و حسابی بود که 13 دی رفتیم اولین برف بازی عمرت
اینم عکسای اونروز
دوتا اسکیموی کوچولو توی عکسای زیر دیده میشن
چایی تواین هوا آی میچسبه
بفرما چایی داداش
عکس زیر نمایی از حیاط برفیمون
عکسای زیر عکسای اولین باری که حوله پالتویی پوشیدی
دوست داری با چی بخورمت خوشمززه من
عاشق سینه چاکتم نفسم
دمپاییهاش نپوشیده برات کوچیک شده بود
عکسهای زیر هم خالی از لطف نیست دیدنش
توی عکس بالا داری فلشو ازپشت دستگاه برمیداری این میزارو گذاشتیم که مثلا اون پشتو نابود نکنی
توی عکس زیر هم هردو مشغول کارید البته هیچوقت اینکارو تاالان نکردی فقط همین یه بار بود
اولین نقاشی روی دست که با مهارت فراوانی کشیده شده
اولین مدادرنگی
توضیح دو عکس بالایی:چند شب پیش نون و ماست قازی کردم بخورم ازم گرفتی یعنی اولین بار بود که قازی دادم دستت و گاز زدی خوردی
عکس بالا هم وقتیه که مادرجونم اومدن خونمون ببین چه مودب نشستی از لحظات نادره این لحظه
اینم یکی از بازیهایی که چند شب پیش برات خریدیم(عکس بالا)
فسقلم اینم بگم که تازگیها برامون لالایی میخونی به این صورت که میگی لالا لالا لالا با حالتهای مختلف
خودت بالش میاری میذاری زیر سرت واسه خودت لالایی میخونی وقتی سرمو میذارم روی پات برام لالایی میخونی و ...
کلمه های دیگه که میگی دوچی که میگی دوجی
حمام که میگی ممام
خاله که میگی آله
ضمنا بذار برات بگم الان داری چیکار میکنی
هرچی لباس داشتی اوردی در اقصی نقاط هال پخش کردی وقتیم میبینی کسی بهت محل نمیذاره به خاطر کار بدت خودت خودتو تحویل میگیری و برا خودت دست میزنی