محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

اولین گامهای خاکی +اولین بغض+اولین حسادت محمد پارسا+چیزای دیگه

1392/9/6 16:05
نویسنده : مامان مهدیه
192 بازدید
اشتراک گذاری

عشقولی منماچ

از احوالات اینروزامون اگه بخوای بدونی باید بگم همچنان ازخونه دوریم از صبح شنبه تادیشب خونه اقاجونت بودیم و دیشب دوباره کوچ کردیم خونه پدرجونلبخندییلاق قشلاق میکنیم یه جورایینیشخندوبرات بگم هیچ کس و هیچ خونه ای ازدست شیطنتات درامن نیست تعارف نداری با هیچکسزباناز خساراتی که خونه اقاجونت به بار اوردی این بود که یه مهر ازشون شکستی یه نعلبکی ازتو کابینتشون دراوردی شکستی و میل بافتنی مادرتو به شکل مربع دراوردی تعجبازبس فروکردی توی قالیشون وقت تمامنه اینکه من ازین مامانایی باشم که میذارن بچه ها هراتیشی میخوان خونه مردم بسوزونن نه ولی ماشالا سرعت عملت بالاست مادر به سرعت نور از غفلت من سوءاستفاده میکنی وبعد بوووممممممنتظریه جا منفجر میشه خنده

از این جاهایی که شب نشینی رفتیم هم بذار بگم یکم فیض ببری  خونه خاله نصرت بابات که مجبورشدن میز تلویزیونشونو چسب بزننابلهخونه خاله زهرای بابات رفتیم شیرجه زدی توی چایی توی سینی و دستت سوخت که فوری برات ماست زدیم بهش و خداروشکرزودی خوب شدخنثی ودیشب هم خونه خاله نسرین بابایی رفتیم و دیشب دیگه پاتو گذاشته بودی روی گازوبی رودربایستی ابروی منو بردی ومن خجالت کشیدم شدیدخجالتاول که رفتی سراغ میز تی وی که با بالشت استتارش کردیمخجالتبعد رفتی سراغ کمد معین اونم خلع سلاحت کردیم بعدم رفتی توی گلدون تزیینیشون سیب ریختی توی یقه معین اب دهن ریختی عینکشو ازچشمش دراورددیآخنارنگی توی دهنتو دادی به خاله بخورن یه سیب دیگه بهت دادن بردی همه جارو باهاش تبرک کردینگران به نظر خودت کار دیگه ای مونده بوده که نکرده باشی ایا؟؟؟؟.....سوالبله پسرم حسن ختام این همه اتیش سوزوندن خستگی بود وحاصل خستگی اینکه وقتی سکوت برجمع حاکم شده بود جمع رابانام ممه مزین نمودی ومن خجالت زده را خجالتزده ترکلافههرچی این کلمه رو جلوت بکار نبردم که بعدا ابروموجلوی بقیه نبری اخرش ازچیزی که میترسیدم بسرم اومدافسوس

 

 

خب حالا بریم سراغ اولینهاتقلب

دوروز پیش بردمت توی حیاط... قبلا میترسیدی روی زمین باکفش راه بری ولی پریروز حسابی توی حیاط پیاده روی کردی اینم عکساش:قلب

 

 

 

 

بینهایت دوعکس بالایی (اخریاشو)دوست میدارممژه

 

 

 

 

 

 

 

  

 

اینم عکسای حیاط گردی روز دوم یعنی دیروز

 

 

 

 

نگران

 

اولین باریم که بغض کردی پریروز بودکه دوباره یه خرابکاری کردی و من کنترلمو ازدست دادم واروم زدم روی صورتتناراحت توهم اولش مات و مبهوت موندی بعد اشک توی چشمات حلقه زد و بعدم لب برچیدیگریهو من دلم کباب شد که چرا این کارو کردمآخ

اولین حسادتتم مال همون روزه که هرچی میخواستم بخوابونمت نمیخوابیدی و من عروسک مهدیسو گذاشتم توی بغلم از خود راضیفوری اومدی زدیش کنار و اومدی تو بغلم بخوابیعینکالبته فقط همون یه بار بود بعد دیگه فهمیدی چه کلاهی سرت رفتهشیطان

دیگه بهمون سلام میکنی و وقتی میگیم صدرا کو دستتو میاری کنار صورتت و میگی رفت ماچ چندتا چیز دیگه هم میگی که یادم نیست بعد یادم اومد مینویسمنیشخند

یه بازیم خودبخود یاد گرفتی یعنی بازی که نه ازار و اذیتشیطاننیشخند پدرجونت خیلی خواب سبکه و تو یه بار که خواب بود پریدی روی پدرجون  پدرجون هم پرید از خواباسترسدیگه ازون روز تا پدرجون میخوابه شیرجه میزنی روی پدرجونوقت تمامامیدوارم پدرجون من وتورو ببخشه که اینقدر خوبه و ما اینقدر اذیتش میکنیمقلب

پدرجون خیلی خیلی دوست داریم قلب

خب حالا بریم سراغ بقیه عکسای روزای هجرتعینک

 

 

 

جمعه پیش خونه پدرجون به صرف کله پاچه (دوست داشتی کله پاچه)خوشمزهگفتیم لباساتو بیار بپوشی بریم ددر رفتی کفشاتو اوردی خوشت میاد کفش بپوشیمژهماچ

 

پارسای تازه از حمام دراومده

  

مظلوم مامانشدروغگو

 

 

 

وقتی ذوق میکنی

 

 

 

 

پیرمردکوچولو

متفکرقرنعینک

پسر ازخودراضی مناز خود راضی

 

الهی من فداش شم منزبان

 

به نمایش گذاشته شدن اولین اثرهنری نقاش بزرگ پارساوینچی( اولین تابلو )بوم نقاشی:در اشپزخونهقهقهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان امیررضا
6 آذر 92 19:21
سلام عزیزم....هنوز در کوچین عشقم چقده ناز شدی و شیطون...... همه کارهات از شیطنتهای تو مهمونیت تا پریدنت روی شکم پدرجون و بازی کردنت تو حیاط همه و همش با مزه است.... الهی خاله فدا بغض پسری حسادت پسری هم در نوع خودش جالب بود اثار هنری هم با حال شده...... ایشالله به زودی نمایشگاه بذارین.....
مامان فاطمه
9 آذر 92 17:21
سلام خوبین؟بی خانمانی خوش میگذره؟هنوز جا به جا نشدید؟واقعا که خونه کس دیگه بودن اونم با یه بچه شیطون خیلی سخته.مامانی خدا قوت!الهی ذوق کردنش رو ببین.موتور سواری خوبه خاله؟به به عجب اثر هنرییه!پیکاسو پیش این اثر کم میاره
بهار
10 آذر 92 4:25
قالب وبلاگ و تقویم کامـــــــــــلا سفارشی با عکس کوچولوتون. http://ghalebe-weblog.blogfa.com/