محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

یک شب با فسقلی ها به روایت تصویر

اول صدرا از اشپز خونه تاتی کنون میاد بیرون (تازه راه افتاده)   بعد تو پشت سرش میای بیرون گلکم اینجا طبق معمول  اومدی دوربینو بگیری صدرا هم طبق معمول اومد موهاتو بکشه اینجا کیف دوربین عزیز شده برنده و بازنده این مبارزه   دلبر مامان ...
26 مرداد 1392

پارسا دانشجو میشود

من یک دخمل  بنام پارسا دارم پارساکلیدهای ماشینش را برمیدارد تا به دانشگاه برود     او در دانشگاه حسابی دلبری میکند   او با علاقه بسیار به درسهای استاد گوش میدهد     پارسا در حال بازگشت از دانشگاه     این بود انشای من   عاشق عکس سومیتم ...
19 مرداد 1392

تقلید کردنها شروع میشود+پارسا روی پای خودش وایساده

پسرم دیگه هرکاری میکنیم در اکثر مواقع تقلید میکنی کنترل طرف تلویزیون میگیری کلید رو میخوای بزنی توی قفل حرفایی که میزنیم تکرار میکنی وخیلی کارای دیگه و دیگه اینکه دیگه تقریبا کامل می ایستی بووووووووووووووووووووووووووووووووس 
19 مرداد 1392

10 ماهگیت مبارک و عید فطر مبارک

گل من پسر نازم پریروز دهمین ماه زندگیتم تموم شد منتها چون یه سفر یکروزه داشتیم به اسفرجان نشد زودتر بیام  معذرت خلاصه که نفس من تولدت مبارک  طبق معمول روزای تولدت هم باید ازت عکس میگرفتم اما ...... چون داشتم بارو بندیل سفر میبستم فقط تونستم بایه لباست که پرو کردم ببینم اندازت شده یا نه و مال زمسنون بود عکس بگیرم  این عکسای تولد 10ماهگیت          اما اسفرجان  پریشب برای افطار اونجا بودیم مامانید اقاابراهیم یه خونه گرفته بود از طرف محل کارش که رفتیم اونجا  شام هم الویه بود که تو خودت یه نون ساندویچی برداشتی و با اون لثه های بی دندونت گاز میزدی میخوردی دوست ...
19 مرداد 1392

دیروز ما

اینجا دو زانو ایستاده بودی تلویزیون میدیدی اومدم عکس بگیرم منو دیدی و اومدی بیای طرفم با این صندلی یه کم وقت سرگرم بودی         پارسای عشق کلید     اینجا دوباره رفتی سر یه کشو کارت عروسیمونه برداشتی بهت اخم کردم گرفتی طرفم که دلمو بدست بیاری   و در اخر هم لالا     ...
13 مرداد 1392

از هرجایی عکسی

  عکس پایین مال چند دقیقه بعد از وقتیه که دو قدم بدون هیچ کمکی برداشیتی   از اینکه دستتو به ماشینت بگیری وراه بری هم کم کم داره خوشت میاد   اینجا هم اومدیم مادر اینا رو برداریم بریم باغ داری ماشینو روشن میکنی    توی اتاق خواب بودی چند دقیقه بعد   باز هم خواب   ...
13 مرداد 1392

بدون عنوان

سلام اینجا اولین خونه مجازیه منه من گاهی اوقات میام میشینم اینجا کسایی که میان توی وبلاگمو میبینم  با نینی وبلاگ بغلی گپ میزنیم      گاهیم حوصلم سرمیره منتظر مهمونای کوچولو هستم  خاله ها نی نیاتونو بیارین اینجا یه زمانیو هرچند کوتاه باهم باشیم       بووووووووووووووووس    ...
13 مرداد 1392

حرکات و رفتارهای جدید

گلکم اول از همه ازینجا شروع کنم که به سلامتی از دیروز روی دوزانوت می ایستی و اینکه چند روزیه دستتو میگیری به رورویکت و حرکت میکنی منتها این یکی از معدود کاراییه که یکم میترسی انجامش بدی از کارای دیگه اینه که وقتی ایفون صدا میده به در نگاه میکنی و میای طرف در دو انگشتمو مثل تفنگ میگیرم جلوت و میگم کیو تو هم دستتو میاری جلو و سعی میکنی دو انگشتتم مثل من بگیری و میخندی توپو پرتاب میکنی علاقه وافری به کشیدن سیم از پریز داری امکان نداره سیم توی برق ببینی و نکشی بیرون باهم که بازی میکنیم وقتی میایم دنبالت فرار میکنی و وقتی فرار میکنیم میای دنبالمون کلماتی میگی که خودتم معنیشونو نمیدونی وقتی یه چیزی دست ما میبینی یه صدای غرش خشنی...
11 مرداد 1392