10 ماهگیت مبارک و عید فطر مبارک
گل من
پسر نازم
پریروز دهمین ماه زندگیتم تموم شد منتها چون یه سفر یکروزه داشتیم به اسفرجان نشد زودتر بیام معذرت
خلاصه که نفس من تولدت مبارک
طبق معمول روزای تولدت هم باید ازت عکس میگرفتم
اما ......
چون داشتم بارو بندیل سفر میبستم
فقط تونستم بایه لباست که پرو کردم ببینم اندازت شده یا نه و مال زمسنون بود عکس بگیرم
این عکسای تولد 10ماهگیت
اما اسفرجان
پریشب برای افطار اونجا بودیم مامانید اقاابراهیم یه خونه گرفته بود از طرف محل کارش که رفتیم اونجا شام هم الویه بود که تو خودت یه نون ساندویچی برداشتی و با اون لثه های بی دندونت گاز میزدی میخوردیدوست داشتم اون موقع منم تورو گاز بزنم بخورم
فرداشم بلند شدیم رفتیم توی بیشه ها
کنار اب نشستیم
تا عصر اونجا بودیم و حسابی خوش گذشت
تا اینکه عصر بارون گرفت اونم چه بارونی
خلاصه که هرچی نشستیم بارون بند بیاد قطع نشدورفتیم توی ماشین اینم عکسای توی ماشین
و عکس پایینی که اینم عکس مورد علاقه منه
خلاصه که رفتیم دوباره توی خونه لباسامونو عوض کردیم و رفتیم توی ایوون نشستیم توهم حسابی با معین و امیر حسین بازی کردی بعدم رفتی سروقت پریا مامانش سرتو با باد بزن گرم کرد تو هم رفتی بادبزنو گرفتی ازش و شروع کردی باد پریا رو زدیو هی گفتی به به
این یعنی مرد شدی مامانی هوای کوچکتر از خودتو داریدیگه دیشبم دل کندیم بلند شدیم اومدیم
توی دوتا عکس زیر حالت تو و صدرا عین همه
هردوتون میخواین دوربینو بگیرین
توی عکس پایینی هم ندا کلاهشو گذاشت سرت منم ازت عکس گرفتم
توی خونه ای که گرفته بودند