اولین جای دست روی اینه
امروز یه مطلب خوندم ازینکه دیگه وقتشه خودتو توی اینه بشناسی بخطر همینم بردیمت کنار اینه دستاتو گذاشتیم روی اینه وباهات توی اینه صحبت کردیم
خوشت اومد وخندیدی
جای دستای کوچولوت روی اینه مونده
دوست دارم لپ لپ مامان
هرروز داری شیرینتر میشی قند عسلم
لذت بخشترین وپرانرژی ترین لحظاتم مواقعیه که برام قهقهه میزنی به نظرم بزرگترین هدیه خداوند به منه
دیگه چند وقتیه که دارم برق شیطنتو توی چشمات میبینم
دوسه باری روی مبل که یکم بالا پایین بوده غلت زدی از جیغهاوگریه هاو سرفه های الکیت موقعی که میخوای جلب توجه کنی هم که هرچی بگم کم گفتم
دیروزبرای اولین باربا محمد صدرا هردو بهم توجه میکردید وبهم لبخندمیزدیدقبلا هم بهم توجه میکردید ولی هردفعه یکیتون ناز میکرد و به اون یکی محل نمیذاشت
امیدوارم همیشه برای هم مثل دوتا داداش خوب باشید
دوتا دستتو بهم میرسونی ودوباره دیشب میخواستی نقشای روی مبلای خاله نرگسو بگیری
ازبس بالب برات صدادراوردم یادگرفتی و وقتی منومیبینی بالبات صدا درمیاری و ابراز اشنایی میکنی به همراه یه لبخند کوچولو
البته همه این دلبریهای شیرین فقط برای من و باباییه وتعداد محدودی از اطرافیان
وگرنه که جلوی بقیه هنوز جدی هستی و اروم میشنی
طوری که عمو مهدی بهت میگه رییس بانک
و همه میگن مظلومی...
امیدوارم همیشه سالم باشی از همه لحاظ
دوم بهمن رفتیم پیش دکترت
دکتر فرهاد پژنگ
شده بودی 7400کیلوگرم عشق من
ومصرف قرصها شده دوتا در روز یکی صبح یکی شب
تا 6 ماهگی مقدار داروت باید زیاد بشه براساس افزایش وزن وبعد دیگه ان شاالله کم میشه به تدریج
به امیدروزی که دیگه به این داروها نیازی نباشه
واما
کلام اخر غنچه کوچولوی من
هنوز منتظرم...
منتظرلحظه طلایی غلتیدنت
سینه خیزرفتنت
نشستن
ایستادن
و...........
وهرروز منتظریه شکفتن جدید
واین شده شیرین ترین لذت بخشترین و زیباترین لحظاتم که همین شکوفاییه