محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

4ماهگیت مبارک گلکم

1391/11/24 12:40
نویسنده : مامان مهدیه
174 بازدید
اشتراک گذاری

این لحظه :توی بغل مامان جون نشستی و داری جغجغتو میکشی به لثه هات

مردکوچولوی من اینقدر پیشرفتت زیاده که حساب کارات از دستم دررفته

دیشب دوباره غلت زدی بعد چند روز درکل وقتی جوگیر میشی میری تو حس غلت زدن

دیگه چیزایی که میدیم دستت کامل میگیری و ول نمیکنی

برای گرفتنشون هم دست دراز میکنی

توی روروئک که میذاریمت یه کمی حرکت میکنی

ودمر هم که میذاریمت کلی صدا میدی تابره جلو

وقتی که میخوابونیمت روی زمین اگه بخوای بلندت کنیم همه بدنتومیدی بالا بجزسروپاشنه پاهات

اب دهنت هم که همش سرازیره

یه مدتیه مدام بادهنت حباب درست میکنی

پیش کسایی که کمتر میبینیشون غریبی میکنی لب برمی چینی و گریه می افتی

گریه هاو سرفه ها و جیغهای  الکیت نه تنها کم  نشده بلکه بیشتر هم شده

وقتی یه اشنا رو میبینی دست میاری که بری تو بغلش

دستاتو بهم میرسونی وبا دستات بازی میکنی

ازینکه ماساژت بدیم و بچلونیمت خیلی خوشت میاد

گاهی اوقات با صدا زدن اسمت برمیگردی

وزنت را برروی پاهات تحمل میکنی البته وقتی حوصله داشته باشی

وقتی کاسه و قاشق میارم که بهت داروتو بدم بخوری ذوق میکنی و شروع میکنی به دست وپازدن ودهنتو باز میکنی که قاشقوببرم توی دهنت بعدم دستتو میاری بالا که قاشقو بگیری خودت ببری خلاصه مکافاتی دارم گاهی مجبور میشم به بابایی بگم بیاد کمک

برعکس مولتی ویتامینو دوست نداری و یکی دوبار هم که بهت دادم پاشیدی بیروناوه

وقتی باهات حرف میزنیم صداهای مختلفی از خودت درمیاری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)