اولین مبارزه+کشف نمکدون+کشیدن وزن
دیروز عموت تو و صدرارو گذاشته بود به حال خودتون و رفته بود
تا فهمیدم اومدم سراغتون دیدم صدرا اومده نشسته روی تو از هم جداتون کردیم صدرا جلوی من کاری به کارت نداره تو هم رفتی وایسی به صدرا تااومدم بگیرمتون صدرا پخش زمین شد
خلاصه که هردوتون از خجالت هم دراومدید
ماجرای نمکدون هم ازین قراره که سپردمت به بابایی و رفتم حمام
وقتی اومدم دیدم کشوی عسلی رو اوردی بیرون و نمکدونها رو چند تاشو ریختی بیرون نمکها هم روی قالی ودست و صورتتتازه نمکارو که رو دستت بود میخوردیخلاصه که در کمدهارو با طناب بستم
واما قضیه وزن کشی ازین قراره که وقتی میذارمت روی ترازو چراغ نشانگرش روشن میشه دیروز یه لحظه دیدم طبق معمول غیبت زدهاومدم دیدم دستتو گرفتی به سطل پذیرایی و رفتی وایسادی روی ترازو
یه چیزیم که یادم رفته بگم اینه که یه مدته گازمون میگیریبله مامانی دندون نداری و دهنتو باز میکنی گازبگیری دیگه وای به اون روزی که دندون در بیاری کاش این گاز گرفتن از سرت بیفته