محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

مصادف شدن هشت ماهگی با تولد قمری مامانی

1392/3/22 17:45
نویسنده : مامان مهدیه
152 بازدید
اشتراک گذاری

گل من

خیلی وقته که نیومدم اینجا دلیلشم این بود که اولش یه سفر ناگهانی پیش اومد به ونک

و بعد هم این چندروز درگیر مهمون داری بودیمخنثی

بگذریم ...

17خردادامسال مصادف بود با عید مبعث یعنی تولد قمری منماچ

همیشه میگفتم وقتی تو متولد شدی منم دوباره متولد شدمخیال باطل

شدم یه ادم جدید

یه ادمی که

اگه اروم بود

اگه تودار بود

اگه مظلوم بود

یا حتی ترسو

اما یاد گرفت که بجنگه

برای دفاع از حق بچش

وبعد فهمید برای دفاع از حق بچش باید از حق خودش دفاع کنه

اره مامانی

خدا خیلی نعمتهای زیادی به من داده اما تو از همه بهتروباارزش تری

تو که اومدی دنیای من عوض شد

جرات پیدا کردم

جرات اینکه بجنگم

ونک که رفتیم یه منطقه ای بود به نام ماسه دون

همیشه این سوال توی ذهنم بود که اگه یه روز پای جون من و تو باشه پای عمل که بیاد

چند مرده حلاجم؟سوال

اونجایی که رفتیم یه منطقه بکر بود تقریبا شب رتیل اومد طرفمون

پریدم بالا اما تو توی ذهنم بودم

اومدی از بغلم بیفتی که گرفتمت

اونوقت بود که فهمیدم  بهم وصلیم من و تو

واما مامان که شدم افکارم عوض شد شدم یه ادم همیشه مراقب

یه مامور که هرکاری میخواستم بکنم فقط خودمو نمیدیدم

من پیش از به دنیا اومدن تو ادم ریسک پذیری بودم همیشه دنبال خطر

اما الان بخوام از یه رتیل سه متر بپرم هوااسترس

این برام عجیب بود

بااینکه هشت ماهت شده هنوزمبهوت این دنیای عجیب و در عین حال قشنگم

اومدم بگم تولد تورو تبریک بگم از افکار عجیب غریبم گفتم

راستی تو روز تولدت هدیت به مامانی این بود که دستتو گرفتی به مبل و ایستادی و هدیه من به تو لباس که بعد عکسشو میذارم

بووووووووووووووووووووووووس دوست دارم پسر گلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهه(مامان یاسان)
23 خرداد 92 15:16
وااااااااااااااای خدا جونم رتیل راست میگی
مامان امیر رضا
25 خرداد 92 17:28
عزیز دلم جس قشنگیه این مادر بودن. ادم تا خودش مادر نشه واقعا نمیتونه وسعت این کلمه رو درک کنه... باید خدا رو برای این که به ما فرصت مادر شدن رو داد سپاسگذار باشیم.