محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

یه مامان خیلی بد

1392/1/23 19:36
نویسنده : مامان مهدیه
211 بازدید
اشتراک گذاری

عشق کوچولوی من

اینو فقط مینویسم تاهمیشه برام یه زنگ خطر باشه که مامان بیخیالی نباشم

دیشب روی تخت خوابوندمت و داشتم شیرت میدادم که از شدت خستگی خوابم برد و نفهمیدم که چه موقع از وسطمون که خوابیده بودی گذاشتمت کنار تخت وبعدناراحت

نیمه های شب گریه افتاده بودی برای شیر و من گیج نفهمیده بودم تو هم به محض بیدار شدن غلت زده بودی و با پیشونی افتاده بودی روی سرامیکنگرانوچنان لرزه ای کشیدم که نگو

خیلی ترسیده بودی

توی بغلم گریه کردی تا شیرت دادم واروم شدی

خداروشکر سرت زود دردش خوب شد و گریه ات بیشتر به خاطر ترسیدنت بود 

امیدوارم منو ببخشی نفسم

من جونم به جونت بسته است

امیدوارم همیشه سالم باشی ودیگه ناخواسته کوتاهی ای در حقت نکنم

ایشالا که همیشه توو بقیه بچه ها سالم و سلامت باشن در کنار مامان باباهاشون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)