تولد عید شما مبارک

ووروجکم میدونم خیلی تاخیری خوردم ولی چه کنم که به نت دسترسی نداشتم و این ایام عید هم خیلی شلوغ پلوغه اول ازهمه این که مرد کوچولوی من تولد 6ماهگیت مبارک روز تولدت رفتیم بهداشت واکسنتو زدیم هرچی از شجاعت شیر پسرم بگم کم گفتم همون موقع زدن یه گریه کوچولو کردی و والسلام برای واکسن چهار ماهگیتم همینقدر خوب بودی فقط برای دو ماهگیت بود که چون از خواب بیدارت کردیم حسابی شیون راه انداختی که اونم بعد واکسن گریه هات تموم شد والبته گریه اساسی و قطع نشدنیت مال زمان ختنه ات بود که هنوز برام یاداوریشم دردناکه و عذاب اور بمیرم برات بگذریم... اما وزنت این ماه خیلی اضافه نشده:8کیلوو350گرم وبجاش قدت تلافیشو کرده و شدی70سانت دور سرتم شده44.5سانت واما پیشرفتهای قند و نباتم توی این یک ماه غیبت 24اسفند:بابا و ماماگفتی بیشتر میگفتی بابا اول فروردین:متوجه شدیم از حالت دمر میای روی شکم دوم فروردین:سرتو از روی بالش بلند میکنی وتوی بغل که هستی تلاش میکنی بشینی دوازده فروردین:پاتو گرفتی تودستت واما نوزده فرورذین:تونستی حرکت کنی یه چیزی بین سینه خیز و چهار دست و پا ازدیروز تاحالا هم گاهی اوقات میری کاملا روی حالت چهار دست و پا عروسک قشنگم ........................ اینقدر دلبر و خاطرخواه داری که نگوو نپرس برات خواستگار هم پیدا شده ایام عید امسال خیلی شلوغ بودو خیلی زود گذشت 5فروردین برای اولین بار تب کردی و سرماخوردی و14 فروردین برای اولین بار بردیمت سفر با عمو محسن عمو مهدی و عموایوب رفتیم ونک و حسابی هفت خبیث بازی کردیم شمس اباد هم رفتیم که تگرگ اومد ومابخاطر شما نی نی ها (توومحمدصدرا)ناهارنخورده الفرار برقرار ولی در کل خوب بود غذاتم از 7فروردین شروع کردم با فرنی ارد برنج وچهاردهم برای اولین بار حریره بادوم واز دیروز طعم سوپ رو چشیدی سیزده بدر هم با خاندان مادر مدرسه گرفتیم ورفتیم هونجان عصرشم با عمه وجیهه و اقا محمد و بچه هاشون و ندا رفتیم توی بیشه های اونجا وتو برای اولین بار با اب و طبیعت اشنا شدی در روز طبیعت این لحظه:از خستگی غش کردی ولی باید بیدارت کنم چون قراره با پدرجون ومامان جون و پدر بزرگ و مادر بزرگ و اقاجان و مادر جون بریم خونه اقاجون و مادر بووووووووووووووس