پسر عاشورایی من
صبح تاسوعا با پدر جونت رفتید بیرون و هیات دیدید و گشتید اینم عکساش:
این عکس هم عکس قشنگی میشد اگه زنجیرتو نیاورده بودی بالا ^
شدی شبیه عروسکت پسرخاله
عکسای پایین عکسای عصر تاسوعا که با خودم ومامان جون اومدی روضه:
عاشق عکس زیرم
قربون این دستای رو هم گذاشتت و قدوبالات بششششم
از عکس پایینی هم خیلی خوشم میاد
عکس پایین هم شب تاسوعا میدان حر کنار اب
خب حالا بریم سراغ روز عاشورا ...
صبحش با پدرجون و پدربزرگ من و عمو عبداله من رفتیدبیرون وبعد هم تحویلت دادن به من دم روضه و عکس از صبح و شب عاشورا موجود نمیباشد فقط از عصر عاشورا عکس داریمببین:
عصر عاشورا...میدان تاسوعا یه پسر خوابالو که داره میره روضه
همه میدونای کربلایی شهر بردمت و اینم بگم که منو منفجر کردی توی این دوروزبس که رفتی اینور و اونور و دلبری کردی ازین و اون و هی شکلات و لواشک و کیک و... بهت میدادن و فوری هم میگفتی باز کن بخورم که یا باز میکردم و حرص میخوردم یا کار به جیغ و کشتی و ... ختم میشد ولی واقعا همه دوست داشتن و توی مجالس حواس همرو به خودت جلب میکردیدر حدی که توی صف نماز ظهر عاشورا ما صف اخر بودیم همه برگشته بودن نگات میکردن و به شیطونیات می خندیدن و یکیشون گفت توی خونه هم اینقدر شیطونه ... نمیدونست تازه اونجا خجالت میکشی و من همش این شکلیم