محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

دومین بهار...دندون هشتم...اداواطوارهای مامان کش

1393/1/7 17:09
نویسنده : مامان مهدیه
293 بازدید
اشتراک گذاری

آقاکوچولومقلب

سال نوت مبارک باشهماچروز دوم فروردین بالاخره دندون هشتمت مارو سرفرازنمود وما موفق شدیم روی مبارکشو زیارت کنیمزباندندون اسیاب اول فک بالا سمت چپهورااینکه چرا اینقدر دندونات ناز میکنن برای بیرون اومدن من واقعا موندم دندون هفتمت هنوزهم کامل در نیومدهسوال

خداروشکر میکنم که دیگه میتونی هرچی میخوای منظورتو راحت میرسونی و من دیگه سردرگم نمیمونم که چی میخوای لبخندخصوصیات و روحیاتت هم نسبتا مشخص شده ...مهربون ...بامسؤولیت...حساس قلب

تا گوشی پدرجونت زنگ میخوره فوری گوشیو برمیداری میبری برای پدرجونتمژه

تلفن که زنگ میزنه میپری گوشیو برمیداری میگی الو...

وهمینطور به صدای زنگ ایفون هم عکس العمل نشون میدیچشمک

توی پذیرایی عید اصرار داری که کمک کنی ...مخصوصا خونه مادرجون من که میریم جای اجیل خوریاشونو بلدی نیشخندو اصرار اکید داری که اجیل خوری خالی بذاری جلوی مهموناخنده

و اینکه اینروزا برخلاف اون چیزی که فکر میکردم داره اثارحسود بودن هم اشکار میشه تو وجودت شیطانو همچنین جلب توجه کردن ماچیعنی تا غذانمیخوری میگم مامان جون بیاد بخوره و تو میدوی شروع میکنی به خوردن ویه روز که داشتم همین برنامرو پیاده میکردم فوری اومدی لقمه رو از من گرفتی و مامان جون ادای گریه کردن در اورد که چرا به اون ندادم تو هم همین طور که لقمه توی دهنت بود اومدی یه لقمه دیگه خواستی که بدم دستت وقتی دادمت رفتی دادی به مامان جون که یعنی ناراحت نباشه بغلقربون این همه مهربونیت بشم منبغلمژهماچ

دیگه اینکه هرموقع داییتو میبینی میگی ب ب ب بزبان یعنی برام اهنگ بخون و اگه کس دیگه ای شروع کرد غیر داییت بلند میگی دااا عصبانییعنی دایی تو بخون زباندیروز هم که دوباره این درخواستو کردی داییت گفت ب ب ب ب مثل خودت و تو هشدار دادی دااا از خود راضییعنی که درست بخون نیشخند این جوری نهبازنده

یه چیز دیگه اینکه به دایی اخری من میگی دایی و به پسرخالم محمد رضا...و دایی دومم رو هم با اینکه بعد مدتها دیدی فوری باهاش دوست شدی به این سه نفر میگی دایی ولی به دایی مهدی خودت همچنان میگی داااالبخند

چندروز مونده بود به عید که رفتیم برات کفش بخریم یهویی گفتی دایی و ما زیاد جدی نگرفتیم ولی بعد که رفتیم جلوتر دیدیم دایی من داره میاد و تو ازفاصله دور شناساییش کردیعینک

وقتی میریم توی یه جمع خجالتی میشی مثلا خجالتو طول میکشه تا یخت باز بشه وگاهی مواقع که خجالت میکشی دستاتو میگیری جلوی چشمات وقتی مثلا قهر میکنی هم همینطور

بازی مورد علاقه این روزات بریز واریزه بزور ازما ظرف میخوای یکی با اب یکی بدون اب و یه قاشق یا چنگال یا کارد بعد چند بار ابو ازین ظرف میریزی توی اون یکی و بالعکس خوب که ازین کارخسته شدی شروع میکنی به هم زدن حالا هم نزن کی هم بزن و در این راستا اگه خوراکی دست کسی ببینی میریزی داخل محلول مورد نظر اگه خوراکی نبود یه چیزی از روی زمین پیدا میکنینگران و اگه بازم چیزی پیدا نشد بهمین اب هم زده رضایت میدی نیشخندو اگه به موقع به دادت نرسیم همرو سرمیکشی و بااشتهای هرچه تمامتر میخوریسبز

قدت هم که بلندتر شده و باعث شده تلویزیون رو مدام روشن خاموش کنی و تنظیماتشو بهم بزنی راستی اینو هم نگفتم که کنترل دستگاهو که چند ماه پیش خراب کردی اون بماند کنترل تلویزیون رو نمیدونم کجا انداختی که توی خونه تکونی هم پیدا نشدمنتظر

راستی چند شب پیش برای شیر بیدار شدی  بعد من هرچی گشتم پیدات نکردم یهو دیدم صدا از طرف کمد میادمتفکر بلللهه...رفته بودی نصفه شب کمد میریختی بیرونقهقهه 

وازونجایی که راه و رسم دلبریهای مادر کش رو بلدی خیلی جاها با اداواطوارهات اینجانب را خام نموده وبه مراد دلت میرسی  شیطان

 

 اینجا مثلا داری ناخن پاتو میگیریبغل

 

اسباب بازی توی عکس بالا رنگش با اونی که توی پست قبل بود فرق داره اون یکیو کلا نابود کردی ولی ازبس دوسش داشتی برات این یکیو خریدیم

 

قسمتی از مراسم اب بازیگریه

 

 

هرکاری میکنم این موها صاف شدنی نیستنچشم

 

 

 

 

 

نیشخنداینجا به منم میگفتی بیام نگات کنمنیشخند

 

 

خوشمزه

 

توی عکس بالا یه صفحه روی لپتاپ بود بستی اول جلوی خندتو گرفتی

 

(عکس بالا)لبتو گاز گرفتی بخاطر اشتباهت

 

عکس بالا هم دیگه اوج شرمندگیتهماچ

 

دوباره خرابکاریچشمک

 

الهی من فدات شم که وقتی یه کار اشتباهی میکنی ابرو هاتو میندازی بالا(عکس بالا)و وقتی دلبری کردی عکس پایین لبخندحاکی از پیروزی برای نرم کردن دل ما

یعنی هرچی بگم عاشقتم کم گفتمقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مهدیه مامان امین
8 فروردین 93 20:02
قربون شیرین کاریهای این گل پسر خوشگل. ناخن گرفتنتو خیلی دوست داشتم. میگم از اون اسباب بازی که پارسا جون دوست داره منم برای امین خریدم ولی فقط نیم ساعت باهاش بازی کرد . با این لباس راه راه رنگارنگ خیلی خوردنی میشی عسل. ضمنا مهدیه جون تو اون دوم هیچی معلوم نیست آخه
مامان مهدیه
پاسخ
خدانکنه ممنون خاله جون شرمنده خاله اون مطلب فقط برای پارساست
شقایق.مامی ارشان
10 فروردین 93 12:37
سلام خوشگل خاله عیدت مبارک ایشالا ک همه مشکلات تو زندگی همه آدما تموم بشه و زندگی روی خوش ب همه نشون بده قربونت برم ک مثل ارشان من شیطونی از صورتتون میباره، خخخخخ خیلی دوستت دارم گلمممنون خاله عید شما هم مبارک ان شااالله خدا نکنه خاله جونم لطف داری خاله دل به دل راه داره