دندان گیر نمک گیر
این لحظه:مامان جون برات لالایی خوندو تابت داد وتو خوابیدی
این قدرشیرینی که به هر چی عسله گفتی زکییعنی گاهی وقتا دیگه واقعا دل از دستم در میره و میخوام درسته قورتت بدم دیگه احساسم از چلوندن و این چیزا گذشته
22بهمن رفتیم هایپر استار گذاشته بودیمت توی سبد خرید همه عاشقت شده بودن و بوست میکردن و لپتو میکشیدن بهت میگفتن چه عروسکی عجب خریدی و خلاصه هرکسی چیزی میگفت
توهم ساکت و اروم نشسته بودی و با تعجب نگاشون میکردی
واما هنرنمایی های جدیدت اول اینکه وقتی دمرمیذاریمت و پشت پاتو میگیریم میری جلو
دیگه اجسامو که میگیری از دستت نمی افته و خیز برمیداری برای گرفتن وسایل
یکی از عروسکاتو چند روز پیش گذاشتم کنارت چپ چپ نگاش کردی وموهاشو کشیدی و یقه لباسشو گرفتی خلاصه که عروسک بیچاره را به زور نجاتش دادم
واما دندانگیر جدیدت
از دیروزباباییت یه تکه نون سفت میده دستت وهرچی من گفتم نه فایده نداره وتو هم عشق میکنی حسابی و میکشی به لثه هات گاهی هم یه مک بهش میزنی
پایان نوشت:چند وقتی دوربین خونه عمه وجیهه جا مونده بودو عکسایی که ازت گرفتیم با گوشی بوده بخاطر همین نشده عکس بذارم در اولین فرصت میذارم