S111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111
`SWWWWWWWWWWWSSSSSSSSSSSSSSSSGقند عسل مامانی
فرشته کوچولوی قشنگم
فقط هفت روز دیگه مونده تا یکسالگیتومن همچنان مبهوتم که چقدر زود گذشت وچه شیرین قشنگترین لحظاتمو برام توی این یکسال رقم زدی و هرروز نازترو ماهتر میشیبطوریکه همه شیفته تو میشن و اینقدر شیطون شدی که همه توی کف شیطون بودنت موندنیه لحظه اروم و قرار نداری همش درحال جنبیدنی از خونه بیزار و عاشق ددرو فوشولی وکشف چیزای تازه کاری نداری این جایی که هستیم خونه خودمونه یا نه دو دقیقه ارومی و بعد عملیات شروع میشه ازین طرف به اون طرف هرجامیریم از دست تو نهایت چیزاشونو جمع میکنن منم که همه جا باید دنبالت راه بیفتم
واما از دایره لغاتت بگم که روز بروز گسترده تر میشه و توی این ماه پیشرفت زیادی داشتی میشینی برای خودت کلاغ پر بازی میکنیانگشت اشارتو میذاری روی زمین یه کلمه فضایی میگی و بعد میگی بردوباره یه کلمه دیگه و دوباره برمیگیم موهات کو نشون میدی گوشاتم نشون میدی به گوش میگی گو و مو رو هم میگی تلفنو برمیداری و شماره میگیری و بعدمیگی ا با فتحه یعنی الو و بعد دوباره همون کلمات فضایی توی یه جمعم که چند نفر دارن صحبت میکنن شروع میکنی به اظهار نظر کردن ودستاتم تکون میدیبه توپ میگی دوب و یک دو سه رو میگی یک دو ده یه چیزی که میخوای میگی بده و انگشتاتو جمع و بازمیکنی وبیارو هم میگی فوت هم میکنی ولییی کاری که تحت هیچ شرایطی حاضر به انجامش نیستی دست زدنهکه اونم جبرانشو با رقصت کردی رقصی میکنی دیدنیکمرتو قرمیدی دو تا دستتو میاری بالا مچاتو میچرخونی انگشتاتم تکون میدیخلاصه که مارو غرق شعف و شادی مینماییوقتی میگیم ببعی چی میگه میگی بع بع و میری ببعیو میاری صدای گاو رو هم در میاری و میری میاریش
از دیگر حماسه هایی که افریدی اینه که چون قدت نمیرسه از خود مبل بری بالا از روی میزها میری بالا و ازونجا روی مبل هادیگه اونجا هم از دست شیطنتات در امان نیست مادر هرروز هم که ازیه جا می افتی
راستی دوتا خبر یک اینکه ماشینمونو عوض نمودیم و اول انگار برات غریب بود اخه ماشین قبلیمونو خیلی دوست داشتی منم خیلی دوستش داشتم ولی خبر خوب اینکه الان دیگه اینم دوست داری وبه دلایلی زیاد دوست داری تاسوارش میشیم میخوای بری پشت فرمون و بعد هم فرمونو میچرخونی و دنده عوض میکنی و از همه مهمتر اینکه راهنمای ماشینو میزنیوبا روشن خاموش کردنش میرقصی
وخبر دوم اینکه میخوایم بریم مشهد 21مهرو این میشه اولین مشهد زندگیتخیلی خیلی دلمون هوای امام رضارو کرده خاله الهام (دختر خاله بابایی) و عمو حسن هم میان
اهان راستی یه خبر دیگه قراره برات یه همبازی بیاد درجه یک خاله الهامت دختر خاله من یه نی نی داره تو دلش الان سه ماهشه از همین جا به خاله الهام و عمو مصطفی تبریک میگیم
برای تولدتم یه فکرایی داریم اونم اینکه میخوایم برات دوتا تولد ساده بگیریم یکی در شب تولدت که با دوستامونیم (عمو مهدی و عمو ایوب)و عمو محسن که یه کیک کوچولو درست میکنیم شام هم الویه
و جشن تولد دومت هم که شامل خانواده پدرجون اقاجون پدر بزرگ من اقاجان من دایی مهدی عمو محسن عمه وجیهه که این جشن مفصل تریه و بخاطر اینکه قراره عمه ات از اصفهان بیاد گذاشتیم 5شنبه
یه توضیح هم اضافه میکنم درمورد عنوان پست و قسمت اول متن
یه دقیقه رفتم تو اتاق کار داشتم اومدم دیدم با لپتاپ بازی میکردی ناخوداگاه خودت وبلاگ نویسی کردی دیگه دلم نیومد پاکش کنم