14 ماهگیت مبارک و....
عسلم
اول ازهمه تولد 14 ماهگیت مبارک
اینروزها که میگذره هرروز شاهد بزرگتر شدنت هستیم ازهمه لحاظ فکری رفتاری زبانی و یه سری از خصوصیاتت داره برامون اشکار میشه مثلا اینکه فهمیدیم بایه پسر کوچولوی تودارو فوق العاده لجباز طرفیم که سر نترسی داره و دوست داره همه چیزو تجربه کنهچه اون کار خطرناک باشه چه نباشه مثل راه رفتن روی مبلهاو...
واینم بگم که زبان دندان مو گوش بینی و دست رامیشناسی و بجز زبان و دندان بقیشو ادا میکنییویه چیزم که مخوای بگی دستتو بردار یا دست نزن میگی دست... کلمه در رو هم میگی
خوردنی هایی که عاشقشونی عبارتند از نان قند پولکی چایی زیتون و ازهمه مهمتر حاجی بادوم و انار
یه سری کاراهم هست که هم عملو انجام میدی هم عکس العملمثلا اول یه جیغ میزنیبعد میگی هیسسس و انگشتتو میذاری روی بینی یا دهنت یایه جایی همون اطرافیا مثلا یکیو موهاشو میکشی یا چنگ میزنی بعد میگی ناااا..نااا...نااا و نازش میکنی و بعددوباره روزازنو روزی ازنو
وقتی هم که خرابکاری میکنی میگی بیف بیف یعنی پیفوقتی میگیم جوجه چی میگه میگی جیک جیکو هاپوچی میگه روهم میگی هاپ هاپ منتهافقط لب خوانی صدا نداریم فقط تصویره
کلاغ پر رو هم خیلی وقته انجام میدی ونکته قابل ذکر اینه که وقتی میگیم پارسا...دیگه نمیگی پر یعنی که میفهمی پارسا پرنداره و سرسری میکنی به نشانه نفی
ویه اتفاقی که چند شب پیش افتاد ومنو حسابی برد توی فکر
ماجراش ازین قراربود که خیلی خسته بودم و میخواستم زورکی بخوابونمت و بخوابمشماهم پرانرژی قصد خوابیدن نداشتی منم رفتم یه عروسک اوردم تا شاید فرجی بشه و حسادت نداشتت بیاد سراغت و حاضربشی بیای لالاکنی ولی منکه عروسکو لالاییش میکردم میفهمیدی بازیه و قهقهه میزدیو اینقدر شیطونی کردی که صبرم تموم شد وبرای اینکه دعوات نکنم سرمو گذاشتم روی زانوهام تا یکمی اروم بشم یکم که گذشت دیدم صدات نمیاد سرمو بلند کردم دیدم غمگین نشستی وسط اتاق وانگشتتو داری میکشی روی قالیخلاصه که اومدم فوری فضارو عوض کردم و باهات بازی کردم و بردمت پیش بقیه ولی واقعا دست کمت گرفته بودم و فکر نمیکردم تا این حد فهمیده باشی پسرکمباید خیلی بیشتر از اینها مواظب رفتارامون باشیم شنیده بودم از ده ماهگی همه خاطرات کودک توی ذهنش ثبت میشن وروی رفتارهاش تاثیر میذارن ولی الان بیشتر این موضوعو درک میکنم
محو تماشای عموپورنگ البته برای چند دقیقه بعد دوباره راه افتادی
پارسای عشق لپ تاپ درشو بلدی بازو بسته کنی و دکمه هارو میزنی بعدشم یکم با موس کار میکنی
وقتی خوابت میگیره
عکسهای زیرهم عکسهای روزتولد 14ماهگیته
توعکس بالا یه لحظه ازت غافل شدم یواشکی رفتی سر لپ تاپ وقتی مچتومیگیریم برمیگردی اینطوری نگامون میکنی
درحال خوردن نون و پنیرو فلفل دلمه ای
اولین باری که تسبیح انداختی گردنت
عکس پایین مال بعد ازروز 14ماهگیته
بعدا نوشت: کلمه لولو و گل روهم میگی
بعدا نوشت دو :امشب برای اولین بار پشت تلفن برام الو الو گفتی و باهام حرف زدی(رفته بودم خونه رو تمیز کنم از سم و...)و تو خونه مامان جون بودی
بعدانوشت 3:دیگه کم کم داریم بارو بندیل میبندیم بریم خونه خودموناینروزهاهم روزهای خیلی خوب و بیادموندنی بودن که سپری شدن
بعدا نوشت:دوست و همکارپدرجون (آقای جعفری)که باهاشون رفت وامد خونگی داشتیم حالش اصلا خوب نیست خواهشا هرکی این متنو میخونه براش دعا کنه