پارسای تبدار من
عزیز مامان از دیروز که برای سحری بیدار شدیم دیدم مثل تنور داغی تاهمین امشب هم با استامینوفن و پاشویه یکم پایین اومده
همین یکم وقت پیش مثلا داشتیم پاشویت میکردیم
پاهاتو چلپ چلپ محکم میکوبیدی توی اب و دستتو میبردی توی اب بعد میمالیدی به لبات
یعنی بیمار هم بیمارهای قدیم
منم که یه مامان خسته بودم دیگه الان شب هم خواب ندارم
دیشب تا 3 بیدار بودم امشب هم خدا داند
الانم داری با مامان جون و باباجونت کشتی میگیری
کاش زودی خوب بشی مامانی
امروز خیلی غر زدی و نالیدی
زود خوب شو که طاقت ناراحتی و بیحالیتو ندارم
الانم هر چی اب بود ریختی روی لباست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی