بالاخره غلت زدی
دیروز درگیر کارام بودم و داشتم تند تند یکی یکی انجامشون میدادم که دیدم دمر شدی اینقدر ذوق کردم میدونم که خیلی دیر اینکارو انجام دادی ولی همین دیر انجام دادنت باعث شد منتظر باشم و بیشتر ذوق کنم
تا امروز میگفتم پس کی غلت میزنی حالا دارم میگم پس کی سینه خیز میریخب من یه مامان خیلی عجولم و تو یه پسر خیلی خیلی ریلکس
دیروز صبح دوبار عصر دوباروامروز صبح دوبار غلت زدی امروز عصر هم تکیه ات رو داده بودم به مبل از حالت نشسته غلت زده بودی ودوباره انگار نه نگار
این لحظه:اواز میخونی و با جغجغت بازی میکنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی