شیرین پسرم دوسال و نیمه شدنت مبارک ... معضلی به نام حمام
شیرینم
اول از همه دوسال و نیمه شدنت مبارک ... امیدوارم همیشه سالم و تندرست باشی شب تولدت برات کیک خریدیم دوباره و شما هم طبق معمول ذوق کردی فقط حیف شمع نداشتیم
یه چندتا کاراتو بگم بعد بریم سراغ عکسات:
یکی اینکه توی قاشق عکس خودتو کشف کردی و کلی کیف میکنی واسه خودت
دوم اینکه چند شب پیش مامانجون واسه کاری رفت توی اتاق شما منم میخواستم بخوابونمت گفتم مامان جون رفته بخوابه ...بعد چند دقیقه مامان جون از توی اتاق سرفه کرد ...بلند شدی رفتی سراغ اتاق میگی ا... ا ... مان جون (مامان جون)بیدار شد
یه روز هم از جلوی کفش فروشی داشتیم رد میشدیم بلند خطاب به مغازه دارگفتی ابشا(کفشا) دنده (چنده)؟
حباب بازیو خیلی دوست داری یه بار یه حبابو بادسته حباب ساز چند بار زدم زیرش شد سه تا حباب چسبیده به هم تو با تعجب گفتی ا (e) ...ا...پویا نگو این حبابای بهم چسبیده واقعا شبیه ارم شبکه پویا شده بود
یه بار دیگه هم پدرجونت میخواست شما رو پیاده ببره بیرون گفتی بل (bala) یعنی بغلم کن پدر جون گفت نه اگه خواستی بریم بیرون باید خودت بیای من نمیتونم بغلت کنم بعد تو هم از خودت راه حل ارایه دادی میگی ماشین یعنی با ماشین میریمیه همچین پسر زرنگی دارم من
یه چیز بد هم اینکه از حمام ترس برداشتی نمیدونم چرا با هزار وعده وعید میبرمت حمام ولی زورت نمیکنم بهت میگم هیچ کس مجبورت نمیکنه بیای حمام ولی اگه بیای فلان جایزه رو میگیری و تو هم با ترس و دلهره میای حمام و شاد و شنگول برمیگردی بیرون انگار اون پسری نبودی که با گریه روونه حمام شده
کاراتو یادداشت کرده بودم ولی دست شما افتاد و نمیدونم کجا انداختی اگه پیداش کردم میام با کارای بعدیت مینویسم
عاشق این لامپا شده بودی
عکس محبوب من
پسری که خوابش گرفته
واما عکسهای تولد 27سالگی من و 30ماهگی شما
روبروی مغازه مورد علاقت کیک و شیرینی فروشی
اینجا میدون باهنره یه فواره بزرگ بود ابش میپاشید روی صورتت ترسیدی و بدت اومد...ببین صورتتو چجوری کردی
کم کم هم عادت کردی بهش عکس اخری قطره های اب پاشیده توی صورتت مشخصه
ودر نهایت لالایی فرشته