گزارش تصویری مابعد سال تحویل ؛)
اینجا با حال زار روز اول عید رفتیم عیددیدنی خونه اقاجان من ...مردا رفته بودن ماشین اقاجانم که خراب بود رو درست کنند تو هم یار غارت رو دیده بودی با تلفن مشغول بودی کنار مادرجون من...پدر بزرگم اینا هم مشهد بودن دوم عید اومدن
تب سنج به دست خوابیدی اخرای مریضیتضمنا حالت جدید خوابت این شکلیه
پسر بی حالم روز سوم عید اماده برای رفتن به مهمونی ناهار خونه اقاجانم که هرسال برگزار میشه ...پدربزرگم اینام چون سفر بودن ناهار سیزده رو مهمونشون بودیم
شب همون روز پای تی وی خوابت برد وقتی اقاجانم اینا و خاله زهرام اینا و بچه هاشون اومدن خونمون بیدارت کردم ...
عکسای اخرت رفته بودیم برای مامانجون عینک بخریم قبلش بردیمت کنار اب بازی کنی گلم....
مغازه عینک فروشییعنی بیچارم کردیا عینکای دودی کوچیکو دیدیه بودی هی میگفتی اینک مزن(عینک بزن) بعدشم میخواستی هرکدومو ببینی چجوریه به چشمت اشاره میکردی به اینه ما هم دیدیم یکیش خیلی بهت میاد برات خریدیم الان سه تا عینک داری
این همون عینکیه که خریدیم برات توی مغازه گفتی برات بزنم اینم ژستیه که توی اینه گرفتی
اینجام که مرحوم جوجو رو گذاشته بودم توی کارتون اوردم ببینیش یه لحظه غفلت مصادف شد با یک جوجو روی مبل منم که دیگه رسما بیحس شدم بسکه حرص خوردم فقط بعدش با جارو برقی و شامپو فرش افتادم به جون مبل
بریم سراغ عکسای دوازده به در:
من:پارسا بخند
پارسا:عکس بالا
من:
جوجو به دنبال تو
زمین دار بزرگ محمدپارسا این چکمه هارو هم برات خریدیم که بتونی بری توی اب ولی اصلا توی اب بند نشدی
قربون اون شکل ماهت بشمممم
و اکنون وارد سیزده به در میشویم
پدربزرگ من و یه دونه نتیجش همپای همدیگه
یه عکس ناب از شوت زدنت توپ روی هواست
هزار بار دوست دارم فسقلی
با ریحانه دخترعموم خیلی بازی کردید حس مادرانه داره بهت خونمون هم که اومدن اجیل میداد بخوری و ...
خستگی بعد سیزده هم به در
عاشق لبخندتم توی عکس بالا هروقت ازدستت ناراحت میشم سلاحت یه همچین خنده ایه برای اشتیاین عکس هم مال دیروز ظهره ...
و در نهایت خواب فرشته