روزهای تابستانی
عزیزم
روزهاتندوتند دارن میگذرن باورت میشه هشت روز از ماه رمضان هم گذشت و رفت...
و تو پسر شیطون من اینروزا علاقمند شدی به بازیهای فکریت... ساعتی که توی عکس زیره اشکال هندسی دورشو راحت میذاری
و همچنین هوش چین یک تکه رو هم ماهرشدی هرتصویرو فوری میذاری سرجاش... منم جایزه برات هوش چین دوتکه خریدم وقتی دیدی همون تصویرای قبلیه منتها دوتکه یه جورایی خوشت نیومدگفتی اه...اه که چرا اینا نصفست؟؟ولی کم کم راه افتادی الان دوتکه رو هم راحت بلدی بذاری ولی مثل قبلیا علاقه نداری
برج قورباغه رو هم راحت درست میکنی
چندروز پیش میخواستم لباساتوعوض کنم یه بلوزوشورت سرهم داری خواستم تنت کنم دیدم بلوزش نبود (درکمد لباسارو راحت باز میکنی وهر لباسی رو یه طرف میندازی )خلاصه که مجبورشدم یه بلوز دیگه بپوشونمت تالباسو دیدی فریاداعتراضت بلندشدگفتم اون لباستو گم کردی الان مجبوری اینو بپوشی چنددقیقه بعد دیدم بلوزو ازجایی که انداخته بودی برداشته بودی اورده بودی که بپوشونمت
واما چندتا کلمه از فرهنگ لغات پارسایی و ترجمه انها:
لا:لامپ
لا:کلاه
لی:شیر
لید:کلید
ل(LO):گل
یعنی همه چی خلاصه میشه توی همین حرف ل
یکی دیگه از کلمات هم
دای دون:دایی جون ریشه این کلمه دا...بعد تکامل یافته بود شده بود دایی و حالا شده دای دون
یه کلمه دیگه پدرجون که میگی باباجی یا بابادون
کلمه های زیادی رو میگی و بعضی جملات رو... این بالاییها اوناییه که جالبتر بودن
دیگه فعلاچیزی یادم نمیادحالا عکساتم ببین:
دوست جون جونی پارسا توی هرخونه ای(تلفن)
عکس بالا ازروی بالشت خودت روی بالشت مامان جون نقل مکان کردی توی خواب
این پوشکا رو هم ازتوی کمدبرداشتیبعنوان بالشت
خیلی دوست داری روی فرش هم دمپایی بپوشی
اینهایی که جلوی پاته برج هوشن مثلا که بیشتر ترجیح میدی ازشون به عنوان لیوان برای اب بازی استفاده کنی
جمعه ای که گذشت خوابت میومد و طبق معمول مقاومت میکردی(عکس بالا)
طوری که از خستگی ولو میشدی
وبالاخره بعداز چقدر مقاومت خوابیدی
اواز میخونی توی عکس بالا
خمیازه پارسایی قربونت بشم من
-
فعلا بریم تا دفعه بعد