این روزها چه میکنی؟
نفسم
دوروز پیش بردیمت توی حیاط قدم بزنی
اما شما توجهت جلب شد به حوض اب
نشستی کنار حوض ودستتو کردی توی حوض
تادستتو کردی توی حوض دستت یخ زد
فوری دستتو کشیدی بیرون و گفتی اووووخ داغ(هنوز به چیزای خیلی سرد هم میگی داغ)
پس تصمیم گرفتی یه جور دیگه خودتو سرگرم کنی...با باز کردن شیر اما باز نشد که نشد
عکس بالا نهایت زورورزی تو با شیر ابه
وقتی این راه هم جواب نداد وایسادی و به تلاشت ادامه دادیاما نشد که نشد
دوباره دست کردی توی اب
و دوباره
نشستی فکر کردی چکار بکنم؟چکار نکنم؟
ونگات افتاد به باغچهیه چوب خیلی نازک برداشتی
خوب بررسیش کردی که چکار میشه با این کرد
بجای دستت چوب رو زدی توی اب
ودر این راستا پیشرفت کردی تا حدی که کمکمک دستت هم با چوب میبردی توی اب و دستت به اب عادت کرد
ومنی که منتظربودم تسلیم بشی در برابر سردی هوا و اب حوض و بیای داخل کم اوردم
ووقتی دیدم داری همه لباساتو خیس میکنی اخرش مجبور شدم با گریه و زاری ببرمت داخل
بعد هم که با شیوه های مختلف اروم شدی امادت کردیم و رفتیم دفترتوی دفتر هم یه شیر اب بود رفتی دستتو گرفتی زیر شیر اب و توی عکس زیر مثلا داری صورتتو میشوری
دوباره سعی کردی بازش کنی اما نشد^
بعد که دیدی با یه دست نمیشه دو دستی امتحان کردی ولی فایده ای نداشت^
و ازونجایی که به زور و بازوی پارسایی اطمینان داشتی رفتی نگاهی به داخل شیر کردی وانگشت مبارک رو بردی داخل تا ببینی شیر اب گیر و گرفتی چیزی داره باز بشه بعد هم خیلی سر و سنگین وقتی دیدی کاری از دستت برنمیاد اومدی زانو زدی مقابل در ورودی و بیرونو تماشا کردی
خب حالا بریم سراغ عکسای دیروز
این لباس سبز عیدی منه به تو ...
عکس بالا سجده رفتی
و بعد سه جا ددر رفتن و بعدشم اومدن مهمون بعد از مدتها دیشب ساعت 10 خودت داوطلبانه اومدی توی بغلم شیر خوردی و خوابیدییعنی معجزه بودها...تا باشه ازین معجزه هاقربونت بششم
توی خونه تکونی اینجوری که چند شب پیش برام زمین و زمانو سابوندی نسابونده بودی
این عکس هم مال چندروز پیش^
این عکس هم مال چند ماه پیشچقدر زمان زور میگذره
الان دیگه خیلی از کلمه هارو میگیبکش...دتاب(کتاب) وقتی بهت چیزی که میخوای میدیم میگی دستت درد نکنه البته واضح نیست و قتی هم که ما ازت تشکر میکنیم تو میگی سرت درد نکنهچند روز پیش خونه اقاجان من بودیم موقع اومدن رفتی بدون اینکه کسی بهت حرفی بزنه با هر کدومشون دست دادی و براشون دست بلند کردی و گفتی بای بای واین مراسم تا دم در ادامه داشت
ازکارایی که بدون اموزش ما حتی برای یکبار انجام دادی هم یکی اینکه دیروز خونه عموم با اسباب بازیهای دخترعموم ریحانه دوتایی بازی میکردید خودت یه پیچ و مهره برداشتی به هم ببندی یا مثلا شمارش اعداد که خودت بدون اینکه ما برات وقت بذاریم در این مورد شروع میکنی به شمردن مثلا از دوازده تا چهارده یا مثلا شانزده تا هجده معمولا هم سه تایی میشماری...
خب دیگه فعلا تا بعد