پارسا دراستانه یکسالگی
پسر گل مامانی
ووروجک شیطون مامانی
امشب که داشتید با صدرا خونه اقاجون بازی میکردیدخودت به تنهایی بلد شدی وایسادی دوباره چندروزیه هی کارای جدید میکنی کلمه های رفت نیست و...رو میگی عاشق کفگیر و ملاقه قاشق و ظرف و ظروفی کشوهارو که باز میکردی هیچ حالا دیگه کابینتها رو باز میکنی یعنی واویلا از دست تواز مبل هم به هر راهی هست میری بالا
دوربینمونم همچنان در حال تعمیرشدنهاین چه مدل تعمیریه خدا داندتا حالا دوبار گفته درست شده رفتیم گفته هنوز خرابهواقعا ادم نمیدونه ازدست بعضیا به کی گله کنهحالا برای تولد هم دوربین نداریم
راستی تاحالا بهت گفتم که چند بار شماره خونه این و اونو گرفتی
دیگه گوشی دستت نمیدیم سر این قضایا
واما یه خبر خوب و اونم اینکه که مامان ناامید و امیدوار کردی مادر
دوسه روز پیش داشتم صبحانت میدادم گفتم دست دست دست بزنید د یالاولی خاطر نشان میکنم که خودم دست نمیزدم ودر کمال ناباوری دیدم شروع کردی به دست زدنیعنی اینقدددرررر بهم چسبید که نگو
دیگه فاصله قدم برداشتنات کم شده و هرروز چند بر قدم برمیداری
واکسن یکسالگیتم نمیدونم فردا ببریمت یا شنبه
چهارشنبه و پنجشنبه درگیر جشنم
یکشنبه هم که ایشالا عازم مشهدیم
خب من برم تا دیگه بعد تولدت بیام یا شایدم بعد سفر